عاشق

لحظه نبودن نيستن ها ،

اگر منت مي نهي بر كلام من ،

با حترام سلامت مي گويم

 و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم.

قابل ناز چشمانت را ندارد.

ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند.

 و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و

يادآوري خاطرات با تو بودن.

دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش

 كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم.

ولي نيافتمت.

از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟

مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم

 و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.

روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.

 شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،

اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.

كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز

كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.

نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،

 نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و

 لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.

بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.

 همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.

 زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به

يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.

تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.

مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.


| دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,| 1:4 | مرتضی|

زمان ! به من آموخت که :

دست دادن معنی رفاقت نیست ... 

بوسیدن قول ماندن نیست ...

و

عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ...

| یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,| 1:26 | مرتضی|

چه دنیای عجیبیه به هر کی که میگی دوست دارم یا بهت

می خنده یا برعکس باهات میمونه بعدش میره ، یه دل

شکسته و تنها واسط میمونه .

| یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,| 1:8 | مرتضی|

به نام تنها یاور بی کسی های انسان

سلام به همه شما که عاشقین

همه شما که دلتون رو به یکی دادین .

امیدوارم هیچ وقت عشقتون دلتون رو نشکنه . خیلی سخته که دلتون توسط عشقتون بشکنه اونم بعد از یک سال وسه ماه زندگی کنار هم اونم وقتی دل به بودنش بستی و تمام دنیات رو رو کنار اون بودن برنامه ریزی کرده باشی. خیلی سخته کسی که تو بغلت بوده و میگفته دوستت داره حالا یک دفعه تو روت وایسته بگه دوست نداره و اصلا تو رو نمیخواسته.

خیلی سخته بگه بهت دروغ میگفته دوستت داره

نمیدونین چه حالی دارم.

دارم دیوونه میشم. اخه الان دو هفته که حتی تلفن هام رو هم جواب نمیده . گوشیش خاموش پای تلفنم نمیاد. بریدم حس کسی رو دارم که وسط در یا یک دفعه زیر پاش خالی میشه و فقط دورش جز دنیای اب هیچی نیست که بهش تکیه کنه جز خدا. منم تو این دنیا تنها شدم انگار اخه همه کسم رو کرده بودم مهتابم از همه چیز بریده بودم از دوستام و از فامیلم و بچه های اطرافم از همه این رو نمیگم که سرش منت بزارم من با افتخار این کار رو کردم چون برام ارزشش رو داشت و هیچ وقت فکر نمیکردم همچین روزی بیاد.

حالا تنهای تنها من موندم و خدا و این وب وغم نبودنش کنارم.

هرکی رسید و فهمید چی شده گفت ناراحت نباش برمیگرده.

همه به کنایه گفتن تقصیر خودته خیلی بهش بها دادی خیلی بردیش بالا کفتن توجه زیاذ و محبت های زیادت باعث شد فکر کنه ازت سره فکر کنه تو چیزی ازش کمتری .و خیلی حرفای دیگه.

ولی هیچکس نمیدونه که تو دل من چی میگذره.

میگن اروم باش ولی نمیگن چه جوری باید اروم باشم وقتی همه چیزم رو از دست دادم.

میگن بهش فکر نکن ولی نمیگن چه جوری فراموشش کنم . هنوزم وقتی سرم رو رو بالشتم میزارم یوش رو حس میکنم .هنوزم وقتی اسمش میاد دلم میریزه.

میگن نگران نباش و روحیه داشته باش ولی نمیدونن که وقتی یک دختر و پسر که باهم هستن از کنارم رد میشن چه حالی بهم دست میده و یادش میفتم.

اخه نمیگن چه جوری کسی که باهاش این مدت زندگی کردم و نفسام رو با نفساش تنظیم کرده بودم . شبا و تا نمیخوابید خوابم نمیبرد رو فراموش کنم

نمیگن چه جوری فراموشش کنم وقتی دنیا رو باهاش داشتم وقتی کسی بود که شبا تو بغلش ارامش میگرفتم و تا سرش رو رو سینم و دستم نمیزاشت خوابم نمیبرد .

چه جوری فراموش کنم شبایی که خواب بود من بیدار میشدم چشماش رو میبوسیدم حالا چه جوری فراموش کنمش.

دلم میخواد داد بزنم

اخه مگه چیکار کرده بودم که یک شبه حرفاش و کاراش عوض شد

کسی که تو بغلم میخوابید و میگفت عاشقمه حالا بیاد میگه از اول نمیخواسته

اخه مگه میشه ؟

شما بگین من که دارم دیوونه میشم

اخه مگه میشه

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خسته شدم.

خدایا اگه میخوای ازم بگیریش اول جونم رو بگیر اول جونم رو بگیر تو رو به ابروی ایه های قران یا بهم برش گردون یا جونم رو بگیر.

خدایا التماست میکنم تو این دنیا بدون مهتاب نگه ندارم اگه قراره اون کنارم نباسه وازم جداشه پس جونم رو بگیر چون نه بدون اون میتونم باشم نه دوست دارم با ابروی خانوادم بازی کنم

خدایا من اشتباه و گناه زیاد داشتم ولی شاهد باش از همه گناهام توبه کردم و طلب امرزش میکنم.

پس خدایا به ابروی پیامبرت قسم ببخش و ابروی من ونبر وزندگیم رو بهم برگردون

خدایا کمکم کن

دوستای خوبم که این وب رو میخونین برام خیلی دعا کنین

التماس دعا و یا علی

| یک شنبه 27 اسفند 1390برچسب:,| 23:2 | مرتضی|

قلب من یک جاده تاریک بود

 با تو قلبم کلبه پیوند شد

اشک هایم مثل نیلوفر شکفت

حاصلش یک اسمان پیوند شد

| جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,| 23:16 | مرتضی|

هنگامی که چشمانت را ندارم در تاریکی زندگی می کنم ...



و هنگامی که خنده هایت را ندارم در سکوت ...



مانند مومنی که کسی خدایش را کشته باشد ...



من دلیلی برای زندگی ندارم !



من به تو محتاجم ...



چون یک درخت به باران چون انسان به فراموشی چون تاریکی به روز ...



کاری نمی توانم بکنم چون عشق تو به من غلبه کرده است و من همواره به تو محتاجم ...



برای دانستن این که شب ها آسمان زیباست !



برای اینکه بهتر از آنچه هستم باشم !



برای اینکه بدانم زمان کوتاه است !



و من همواره به تو محتاجم ...

| جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,| 23:9 | مرتضی|



هم دعا كن گره از كار تو بگشايد عشق



هم دعا كن گره تازه نيفزايد عشق



قايقي در طلب موج به دريا زد و رفت



بايد از موج نترسيد اگر بايد عشق



عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم



شايد اين بوسه به نفرت برسد ؛ شايد عشق



شمع روشن شد و پروانه به آتش پيوست



مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق



پيله رنج من ابريشم پيراهن شد



شمع حق داشت به پروانه نمي آيد عشق

| جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,| 23:8 | مرتضی|

گاهگاهی دلم تنگ می شود

دلم برای نیایش

دلم برای نماز

دلم برای سجاده ام

 

دلم برای بلند کردن دستهای نیاز

تنگ می شود

دلم برای امید

دلم برای تردید

دلم برای آرامش

دلم برای خدا

تنگ می شود

دلم برای او که تنها آرام بخش دل است

دلم برای قدرت مطلق

دلم برای خوبی مطلق

دلم برای حکیم مطلق

 

دلم برای....

تنگ می شود


| دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:,| 22:22 | مرتضی|

تو رو به خدا برا من مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگی باش

غصه م میشه اگه بفهم داری غصه می خوری

شکایت از کسی نکن برو که خیلی دلخوری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش

منو ببخش منو ببخش منو ببخش

اصلا " فراموشم کن و فکر کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتره بگو منو نخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری

اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش

منو ببخش منو ببخش منو ببخش

| یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,| 23:17 | مرتضی|

 

 

                                   آخه تا کِی بکشم منّت چشمای تو رو

بذارم به پای چی وعده بیجای تو رو

یه روز آفتابی می شی یه روزی ام ابری و سرد

کدومو باور کنم ، گرما یا سرمای تو رو

این همه میان سراغم به هوای عاشقی

من یادم میاد فقط چشمای زیبای تو رو

چرا هرکسی رو دوست داری تو رو دوست نداره

نمیدم حتی به کسی تلخی حرفای تو رو

دلای دریایی شونو به رخ من می کشن

نمیدم به هیچکدوم یه موج دریای تو رو

من منتظر بذار هر جوری که تو راحتی

چی می خوام مگه فقط ساختن فردای تو رو

دوست دارم تمام دنیا رو بدم تا بدونم

راز فتح قلعه قشنگ رویای تو رو

تا یادم نرفته یک بار دیگه واست بگم

من نمیدم به کسی تا عمر دارم جای تو رو

| یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,| 23:15 | مرتضی|

باز منو آلبوم عکسات ، گریه ها و شب آخر

باز میخوای بری عزیز شی آخه از اینم عزیزتر؟

برق چشمای قشنگت گفت باید دیوونه تر شم

دل زده به سیم آخر میگه عازم سفر شم

اما جز چشمای نازت من که جایی رو ندارم

لا اقل نرو ، بذار من آب و اسفند و بیارم

شونه هات یه خونه گرم ، دل من یه مرغ ناشی

تو کجا و من ولیکن ، می میرم اگه نباشی

زندگی زرده و رفتن یه مصیبت طلایی

جرم من دیوونگیته ، طبق قانون جدایی

دوس دارم دیوونه تر شم تو باید بدی اجازه

الهی هوای غربت عزیزم بهت بسازه

تو بری منم می شینم می شمرم فقط ستاره

ماه داره ادای چشمای روشنت رو در میاره

قول تو یه دتیا عشق ارغوانی و مقدس

دست گلدونا به همرات ، نمی شه مثل تو هیچکس

آسمون دلش گرفته ، پُرِ ابره ، پُرِ بارون

مث وقتی که جداشه لیلی از چشای مجنون

گلدونا دارن میلرزن راستی چه هوای سردی

من به حرفای تو زنده م ، راس می گی که بر میگردی؟

فقط از غصه دوریت روزی صدتا فال می گیرم

دقیقه ای هزار و یک بار واسه دیدنت می میرم

می تونم فقط با اشکام با چشای سرخ و خیسم

تا زمونی که بتونم واسه ی تو بنویسم

قسمت ما شده انگار صبر و تنهایی و دوری

به خدا واست می میرم ، کافیه بگی چه جوری

تا بری همه می دونن اینجا بارون می گیره

برسی اونجا می بینی ، هرچی ابره داره می ره

برو تو همیشه هستی صاحب چشمای روشن

می دونم که بر می گردی ، یه روزی بازم پیش من

مهم اینه که ببارم ، مثل هامون ، مث کارون

مهم اینه که بدونی من دوسِت دارم فراوون

| یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,| 23:14 | مرتضی|

مالک کلبه ی رویا ، صاحب چشمای ابری

حقیقت داره که با من واسه همیشه قهری

چه روزا که توی رویام شدی خورشید طلایی

صدای ناز تو شب شد واسه ی دلم لالایی

رفتن تو شد بهونه واسه پژمردن کم کم

چشمه ها پشت سرت ریخت این چِشای پر شبنم

من چه نذرهایی می کردم تا یه شب بیای تو خوابم

تو یه دریایی و من چی؟ خیلی باشم حبابم

به خودت نگاه نکن که مثِ قرص ناز ماهی

تو ببخش از این دیوونه اگه سر زد اشتباهی

منّتت رو داره این دل همیشه تا ته هستی

نگو که پنجره ها رو روی این پرنده بستی

من زمینی ام ولی تو مال اوج آسمونی

منّتِ چشاتو دارم اگه که پیشم بمونی

می دونم از مهربونی واسه من تو کم نذاشتی

حالا که اینا رو گفتم ، عزیزم قهری یا آشتی؟

اگه قصر آرزومو بشکنی بهم بریزی

خودت اینو خوب می دونی که چقدر واسم عزیزی

چه قبولم کنی و چه بگی که نمی پذیرم

انقدر دیوونتم من که بازم واست می میرم

| یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,| 23:14 | مرتضی|

گریه کن عزیزم اما نه فقط واسه خودت

واسه اینکه نمی شه دیگه بیام تولدت

گریه کن جداییا مارو رها نمی کنن

آدما انگار واسه ما دعا نمی کنن

گریه کن حالا حالا از هم باید جدا باشیم

بشینیم منتظر معجزه ی خدا باشیم

گریه کن منم دارم مثل تو گریه می کنم

به خدای آسمونامون گلایه می کنم

گریه کن واسه شبایی که بدون هم بودیم

تنهایی برای سنگینی غصه کم بودیم

گریه کن فکر کن دلیلی ندارم فقط همین

واسه ی فاصله که از آسمونه تا زمین

گریه کن سبک میشی روزای خوب یادت میاد

گرچه که تو تقویمامون نیستن اون روزا زیاد

گریه کن برای قولی که بهش عمل نشد

واسه مشکلاتی که بودش و هست و حل نشد

گریه کن برای خوابا که فقط یه خواب بودن

واسه ۀرزوهامون که همشون حباب بودن

گریه کن برای اولا که عاشقونه بود

حال هم رو پرسیدن بهونه بود

گریه کن چون اون روزامون دیگه تکرار نمی شه

گریه کن واسه همه واسه خودت ، برای من

توی بارونی ترین ثانیه حرفاتو بزن

گریه کن تا آینه شه ، باز اون چشای روشنت

واسه موندن لازمه فدای گریه کردنت

| یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,| 23:13 | مرتضی|

زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که
خدا هست هنوز


| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:49 | مرتضی|

I swear by the quiet silence of your paper house, I know your dreams are as beautiful as my fancies believable. You\'ve got the mystic believe of love from my silence. I\'ve got the final point of belief from your silence. Maybe it\'s not possible to feel that the words we say about the paper world we\'ve made are hearable. But we can start to paint the gray branches of the paper trees green. I know painting, you know painting too. So why don\'t you start? When I was a child, I didn\'t have any water color. I used to go to little garden near stream and cut all the color flowers and paint. If we search the paper garden near paper house for a short time, there have to be flowers to paint our believes the red color of love

به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که می دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است. تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای. من از سکوت تو به نقطه نهایی ایمان رسیده ام. شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم، شنیدنی است. ولی می شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید. من که نقاشی کردن می دانم. تو هم که نقاشی کردن می دانی. پس چرا دست به کار نمی شوی؟ وقتی بچه بودم، برایم آبرنگ نمی خریدند. می رفتم سراغ باغچه کنار رودخانه هر چه گلهای رنگی بود می چیدم و نقاشی می کردم. اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه کاغذی مان جستجو کنیم حتماً گلهای کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهایمان بکشیم

یک متن زیبای انگلیسی همراه با ترجمه(حتما بخونید خیلی قشنگه)

| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:46 | مرتضی|

Click here to enlarge
نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

 

نامت چه بود؟
آدم

فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟
بهشت پاك

اینك محل سكونت؟
زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟
خدا

نام وكیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین
!!!!
حكمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
كمی

ز چه؟
كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

كه؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟
زیاد

برای كه؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟
بلی

چه كسی ؟
تنها كسم خدا

در آ خرین دفاع؟

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:45 | مرتضی|

 

اگر دوست من هستی
کمکم کن از تو هجرت کنم
اگر عزیز منی
کمکم کن از تو شفا یابم
اگر می دانستم
که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم
اگر می دانستم
که دریا عمیق است.. به دریا نمی زدم
اگر پایانم را می دانستم
هرگز شروع نمی کردم


 

دلتنگ تو هستم پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
خودکشی می کنند شوق ها



 

اگر پیامبری
از این جادو رهایی ام ده
از این کفر
دوست داشتن تو کفر است .. پاکیزه ام گردان
از این کفر
اگر توان آن داری
بیرونم بیاور از این دریا
من شنا کردن نیاموخته ام


موج آبی چشمانت.. می کشاندم
به سمت ژرفا
آبی
آبی
هیچ چیزی جز آبی نیست
من نو اموخته ام
در دوست داشتن.. و قایقی ندارم
اگر برای تو ارزشی دارم دستم را بگیر
که من از سر تا به پا عاشقم
من در زیر آب نفس می کشم
غرق می شوم
غرق
غرق


| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:44 | مرتضی|



سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو

زندگی را در خود منعکس کن


ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن

همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن


آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است

عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است


عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است

وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد


عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است

عشق به هیچ کس تکیه ندارد


آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود

البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست


عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق

اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود


اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد

ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست


نفرت عشق وارونه است

در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود


عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد

عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند


در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود

در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد



و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها

ماه و خورشید و ستاره ها


پاره ای از وجود آدمی میشوند

عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی


مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن

غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو


وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار

وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو


اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند

به چیزی برچسب نچسبان



یاد بگیر سازی را بنوازی

آدم ها را ببین و با آنها در آمیز


هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد

از آدم ها یاد بگیر... نترس


هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت میکند

اعتماد کن


اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار میکند

نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند


عشق به خودی خود کامل است

نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست


میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است

دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم


همه دایره ها کامل اند

اگر کامل نیستند دایره نیستند


کمال ذاتی عشق نیز هست



تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی

تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی

| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:42 | مرتضی|

از امروز یک سری تغییرات تو وبلاگ میخوام بدم امیدوارم خوشتون بیاد.وتونظر سنجی حتما شرکت کنین

راستش دارم میرم سمت عشق اولم خدا و وبلاگم هم به اون سمت هدایت میشه(وبلاگمون)

هنوزم خدا رو دارم

پس

الهی به امید تو نه خلق روزگار

| شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,| 22:40 | مرتضی|


بیا به گذشته بریم و از این روزگار // سر کلاس انشاء و آموزگار
دیگه تو آسمونه آبیه بدونه دود // بگید تابستونه امسالتون چگونه بود
صدای من میلرزه وقتی که میشینه تو حلقم // خاطراته همه مثل یه تیره تو قلبم
ولی من تو دست نوشته هام غم داشتم // کلی حرفــــ نگفته تو دلم انباشتست
خیلی بد میشه ، اگر از این حرفا // چیزی بفهمه از زندگیم بغل دستیم
یعنی خون همه آدما از من رنگین تره // که باره رو دوشه من از همه سنگین تره
به هر دوستی رسیدیم ، حقمونو خورد و گفت // علی یارت هر کی اوضامونو دید گفت
حتما" حکمتی داره ، من نمیخوام قسمتم این باشه // یه روز بلا سرم نیاد کائنات از هم میپاشه


فهمیدم ، حتی تو گریه هـامم خندیدم
نه! یه روزه خوشم ندیدم ، اما باز واسه فردا جنگیدم
جنگیدم من


وای! بگو میشه یعنی // چشامو باز کنم ببینم تو پیشه منی
ولی رفتی و نسبت به من انگاری به کل تو غافلی // عیب نداره توام مثل همه آدما مسافری
پس پای اونا نشین ، چون ماله تو نیستن // آدمایی که میخوای تو ماله اونا بشی
تا خودمو میبینم به اصطلاح میفهمم // خوشبختی جنه و ما "بسم الله"
منم که خالیه دست و بالم // تا شروع میکنم دوباره کسب و کارم
هر کی میگفت مبارکه بچرخه براتون چرخش // همونا چوب میذاشتن فردا لا چرخش
هر بار که نتونستم رویاهامو بکشم // از خودم پرسیدم من تقاصه کدوم گناهامو میچشم
هی! شاید فردا اوضاع بهتری شد // ولی فردا همین دیروز بود که سپری شد


فهمیدم ، حتی تو گریه هامم خندیدم
نه! یه روزه خوشم ندیدم ، اما باز واسه فردا جنگیدم
جنگیدم من
من بیشه ام ، میرم تو تاریکی ها گم میشم
میونه جاده های پر پیچم ، میجنگم و نمیبازم بی شکـــــ


من نمیخواستم که بزرگـــــ بشم ، باری به هر جهت // پس دوییدم تو زندگیم سمت کاری که ارجع هست
اگه نمیخوای شاگرد باشی باید میرزا بشی // ولی هر کی که به ما رسید یا تنه زد ، یا که زیر پا کشید
تو حسودی نکردی به هر کی که پایینشی // ولی هر کی دستش بهت نرسید تو رو پایین کشید
با یه روح چروکیده از کمر تا شدم // ولی ، هر بار که زمین خوردم دوباره پا شدم
دورم پره از فردینایی که نامردن و // به اسم برادری نابرادری ها کردن و
چیه؟ توام غمه حرفم میگیره // یا نشستی رو به روم و خندت میگیره
تو داشتن روزای سخت بیشترین نمره رو دارم // این انشاء آورد روزای عمرم و یادم
ولی به خدا با همه گل و لای رجونم // میجنگم با تکـــــ تکـــــ سلولای وجودم
_________________
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . .

| جمعه 19 اسفند 1390برچسب:,| 1:5 | مرتضی|

"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"

ملاصدرا می گوید:

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما ...

به قدر فهم تو کوچک می شود

و به قدر نیاز تو فرود می آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می شود

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را...

به شرط اعتقاد

به شرط پاکی دل

به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...

چنین کنید تا ببینید چگونه

بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند


مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟

"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"


| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 23:50 | مرتضی|


 

 

نمیشه غصـه ما رو ، یه لـحظه تنها بزاره

نمیشه این قافـله ما رو تو خواب جـا بذاره

 

 

 

دلــــــم از اون دلای قدیمیه ، از اون دلاست  

که میخواد عاشـــق که شد پا روی دنیا بذاره

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو

 

 

 

ببره از این جا و اون ور ابرا بذاره 

 

 

 

من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم

 

 

 

اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره

 

 

 

بی تو دنیا نمی ارزه ، تو با من باش و بزار

همه دنیا منو تنها بذاره ، همییشه تنها بذاره...


| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 23:49 | مرتضی|

وقتی عاشق کسی هستی ، براش همه کار می کنی

یک عالمه کار احمقانه انجام میدی ، کارهای احمقانه ای که نمیتونی دلیلی براشون بیاری
به ماه شلیک می کنی ، خورشید رو خاموش می کنی
وقتی عاشق کسی هستی


تو حتی حقیقت رو انکار می کنی ، دروغ رو باور
بعضی مواقع میشه که واقعا باورت میشه که میتونی پرواز کنی!
اما همون موقست که شبهای تنهاییت شروع میشن
وقتی عاشق کسی هستی


وقتی عاشق کسی هستی ، میتونی این حسو در اعماقت احساس کنی
و هیچ چیز نمیتونه نظرت رو (نسبت به عشقت) تغییر بده
وقتی کسی رو میخوای ، وقتی به کسی نیاز داری
وقتی عاشق کسی هستی


وقتی عاشق کسی هستی (بخاطرش) حاظری خودتو قربانی کنی
هرچی که تا بحال بدست آوردی رو بخاطرش ببخشی

و حتی بخاطرش 2دل هم نباشی
و بخاطرش همه چیزت رو ریسک می کنی ، هرچی پیش آید خوش آید!
وقتی عاشق کسی هستی

| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 23:47 | مرتضی|

کنارم هستی و اما ، دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم ، بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده ، میام دستاتو میگیرم

یه وقت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا دمه در هم ، بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکره این عشقم ، تو فکره بودنه با هم
محاله پیشه من باشی ، برم سرگرم کاری شم

میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثله منی انگار ، از این دلتنگیا داری
تو هم ازبس منو میخوای، یه جورایی خودآزاری(یه جورایی، خودآزاری)

کنارم هستی و انگار ، همین نزدیکیاست دردام
مگه موهاتو گم کردی؟ ، که موجش اومده اینجا
قشنگه رده پای عشق، بیا بی چتر زیره برف
اگه حاله منو داری ، میفهمی یعنی چی این حرف

میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثله منی انگار ، از این دلتنگیا داری
تو هم ازبس منو میخوای، یه جورایی خودآزاری(یه جورایی، خودآزاری)

| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 23:42 | مرتضی|

با حس عجیبی ، با حال غریبی / دلم تنگته

پر از عشق و عادت ، بدون حسادت / دلم تنگته

گله بی گلایه ، بدون کنایه / دلم تنگته

پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی / دلم تنگته

تو جایی که هیشکی ، واسه هیشکی نیستو ، همه دل پریشن!

تنگه ، واسه خاطراتت ، که کهنه نمیشن

دلم تنگه تنگه برای یه لحظه ،کناره تو بودن

یه شب شد هزار شب ، که خاموش و خوابن / چراغای روشن

******

منه دل شکسته ، با این فکر خسته / دلم تنگته

با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک / دلم تنگته

ببین که چه ساده ، بدون اراده / دلم تنگته!

مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه / دلم تنگته

دلم تنگته

یه شب شد هزار شب ، که دلغنچه ی ما ، قرار بوده واشه

تو نیستی که دنیا ، بسازم نرقصه ، به کامم نباشه

چقدر، منتظرشم ، که شاید از این عشق ، سراغی بگیری!

کجا ، کی ؟ کدوم روز؟ / منو با تمام دلت میپذیری؟!

منه دل شکسته ، با این فکر خسته / دلم تنگته

با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک / دلم تنگته

ببین که چه ساده ، بدون اراده / دلم تنگته!

مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه / دلم تنگته

دلم تنگته

| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 23:37 | مرتضی|

 

دقايقي تو زندگي هست که دلت براي کسي اونقدر تنگ ميشه که مي خواي اونو از رويات بکشي بيرون وتوي دنياي واقعي بغلش کني رويايي رو ببيني که مي خواي،جايي برو که دوست داري،چيزي باش که مي خواي باشي،چون فقط يک جون داري ويک شانس براي اينکه هرچي دوست داري انجام بدي

| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 1:12 | مرتضی|

اي عشق راه دورمن

شكسته ي مغرورمن
حادثه رفتن تو بود

مهم نبود غرور من
مهم  نبود شكستنم

 

به  پاي تو نشستنم
مهم توبودي عشق من

 

 

نه قصه ي  دلبستنم
اشكام به وقت رفتنت

 

عذاب تلخ  باختنت
ارزش داشت عزیزمن

 

 

معجزه  شناختنت
مهم نبود دلسوختنم

دورازتوپرپرزدنم
به افتخارعشق تو
مي گم كه بازنده منم

| پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,| 1:9 | مرتضی|

خدایا کجایییییییییییییییییییییییی

کجایییییییییییییییییی که دارم دق میشم

کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ببینی زندگیم از پیشم رفت

کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مگه من بنده تو نیستم

مگه صدام رو نمیشنوی

چرا به دادم نمیرسی

چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مگه خودت بهم ندادیش

مگه نگفتم دنیام مهتابه

مگه نگفتم حالا که بهم نظر کردی و الهه عشقم رو بهم دادی تا اخر کنارم نگهش دار

مگه نگفتم غلط کردم

مگه بخاطر گناهام نگفتم غلط کردم

پس چی شد پس کو عدالت کوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

کجاست کجاست

کجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا داری ازم دورش میکنی

چرا تو 3 روز جوری ازم متنفر شده که میگه دوستم نداره

چرا

چرا

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا ولم کردی و به دادم نمیرسی

میخوای داغونم کنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

چرا به دادم نمیرسی

اخه من گناه کارم میدونم ولی تو چرا

تو چرا تو که ارحم راحمینی چرا

خدایا به دادم برس

تو رو به عزت پیامبرت

تورو به بزرگی علی مرتضی ع

تو رو به پهلو شکسته فاطمه زهرا س

تو رو به کرامت حسن بن علی ع

تو رو به سر بریده حسین فاطمه ع

به دادم برس به دادم برس نمیخوام از دست بدمش

خدایا امشب تو خواب عشقم به عشقم بگو که عاشقشم بگو برگرده بگو برگرده به عشق علی ع و فاطمه س بهش بگو برگرده.

| سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,| 23:28 | مرتضی|

بسم الله الرحمن الرحیم

باز هم اومدم با قلبی که از دست دنیاش شکسته اینبار بدجورقلبم شکسته  جوری شکستم که شاید نتونم خودم رو جمع کنم .کاش از هرکسی میخوردم جز از زندگیم جز از الهه عشقم.

به کی بگم کسی که همه دنیام بود قلبم رو شکست و تنهام گذاشت به کی بگم که تو روم گفت دیگه دوستم نداره

دیگه دوستم نداره

چقدر دنیا نامرده

اخ که کاش مرده بودم این روز رو نمیدیدم این حرف رو نمیشنیدم

اخه بی معرفت مگه من چیکار کردم؟

چیکار کردم که داری با گرفتن دنیام مجازاتم میکنی

مگه من جز خودت وعشقت ازت چی خواستم که تو زندگیم رو ازم گرفتی

کجا رفت اون همه قول وقرار که باهم داشتیم؟

اخه ظالم کجا مجرم رو بدون اینکه بدون جرمش چیه محاکمه میکنن اونم چی با اعدام؟؟؟

کدوم محکمه بدون دفاع کسی رو محکوم به مرگ میکنه ؟

حداقل میزاشتی بفهمم جرمم چیه

میزاشتی یک دفاعی از خودم کنم بعد محکومم میکردی به مرگ.

من هنوز نمیدونم جرمم چیه که حالا باید زندگیم رو بخاطرش بدم.

ای خدا کمکم کن

ای خدا کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

کجاییییییییییییییییییییییییییییییییی

کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی به دادم برس

| سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,| 23:9 | مرتضی|

این وبلاگ جدید من و عشقمه کم کم از این وب میرم به اون حتما سر بزنید خیلی براش برنامه داریم

کلیک کن بیا تو

http://man-o-to1.loxblog.com/

| شنبه 5 آذر 1390برچسب:,| 20:13 | مرتضی|

صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 27 صفحه بعد

De$ign:khanoomi