عاشق

ادامه مطلب حتما برو و نظر بده


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 18 آبان 1389برچسب:,| 23:36 | مرتضی|


 

ادامه ممطلب برو ببین چه کردم


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 18 آبان 1389برچسب:,| 23:29 | مرتضی|

Love is Pure

Love is Sure

Love is sweet poison

that Doctors can’t cure

عشق یعنی پاکی

عشق یعنی اطمینان

عشق یه زهر شیرینه

که دکتر ها نمیتونن درمانش کنن!

*************

There are 3 steps to happiness:

1. you, 2. me, 3. our hearts, 4. eternity

سه گام برای رسیدن به شادی وجود داره :

۱- تو   ۲- من   ۳- قلبامون….و بعد ابدیت!

************


greatest words : I dun wana los U

pleasant words : I care for U

sweet words : I admire U

wonderful words : miss U

most important word : YOU

5 تا از بزرگترین کلمات : من نمیخوام از دستت بدم.

۴ تا از دوست داشتنی ترین کلمات : تو برام مهم هستی.

۳ تا کلمه ی شیرین : تورو تحسین میکنم.

۲ تا کلمه ی شگفت انگیز : دلتنگت هستم.

۱ کلمه که از همه مهمتره : “تو”

************


I love my EYES when u look into them

I love my NAME when u say it

I love my HEART when u love it

I love my LIFE when u are in it

چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم،

اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی،

قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی،

زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی . . .

*************


The words are easy when the language is LOVE

See

I love the y

i love the o

i love the u

put them together

وقتی زبانمون زبان عشق باشه کلمات خیلی ساده میشن!

نگاه کن؛

من Y رو دوست دارم

من O رو دوست دارم

من U رو دوست دارم!

حالا اینارو بزار کنار هم . . .

*************


Falling in love is when she falls asleep in your

arms and wakes up in your dreams

عاشق شدن یعنی وقتی که اون توی آغوشت

خوابش میبره و بعد توی رویاهات بیدار میشه . . .

*************


Knock! Knock! May I Come Into Ur World?

I Bring No Flowers, No Gifts But Wishes

To Keep U Fresh, Prayers To Keep U

Healthy & Love To Keep U Smiling

تق! تق! اجازه هست پا به دنیای تو بزارم؟ من با خودم گل نمیارم،

با خودم هدیه هم نمیارم اما یه عالمه آرزو با خودم میارم که تورو همیشه تر و تازه نگه داره،

با خدم کلی دعا میارم برای سلامتی تو، و با خودم عشق میارم تا کاری کنم تو همیشه لبخند بزنی . . .

***********


Find arms that will hold u at ur weakest,

eyes that will c u at ur ugliest

heart that will luv at ur worst,

if u hv found it, u’ve found luv

دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن،

چشمایی که در زشت ترین حالتت نگاهت کنن

قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی دوست داشته باشه؛

اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که عشق رو پیدا کردی . . .

************


The essential sadness is to go through life without loving

But it would be almost equally sad to leave this world without ever telling

those you love

بد ترین غم اینه که وارد زندگی بشی که توش عشق وجود نداشته باشه

تقریبا مثل این میمونه که این دنیا رو ترک کنی بدون اینکه

به کسایی که دوسشون داری چیزی از عشقت گفته باشی . . . !

*************


Accidents do happen.i slip- i trip- i stumble-

i fall & usually i dont care at all.

but now i dont know what to do cos

i slipped and fell in love with u

اینا همه اتفاقیه که میفته…. من لیز میخورم، میلغزم ، تلو تلو میخورم،

میافتم و اکثرا هم اصلا اهمیت نمیدم  اما حالا نمیدونم چیکار کنم!

آخه ایندفه لیز خوردم و توی عشق تو افتادم !

(در اصل منظور این بوده که عاشق تو شدم!)

**************


A bell is no bell ’til u ring it, a song is no song ’til u sing it & luv in ur

heart wasnt love put there to stay – luv isnt luv ’til you give it away

یک زنگ هیچی نیست تا وقتی به صدا درش بیاری، یک شعر تا وقتی خونده نشه شعر نیست،

عشق توی قلب تو تا وقتی که اسیرش کنی عشق نیست،

عشق وقتی عشقه که رهاش کنی تا بره (به دیگه ای هدیه بدیش)

**************


I wish i was ur blanket,i wish i was ur bed, i wish i was ur pillow

underneath ur head,i wanna b around u,

i wanna hold u tight, & b the lucky person

who kisses u goodnite

کاش میشد من پتوی تو بودم، کاش میشد توی تخت تو بودم

آرزو داشتم که بالش تو باشم، زیر سرت باشم

میخوام همیشه اطراف تو باشم، میخوام تورو محکم در آغوش بگیرم،

دلم میخواد من همون شخص خوش شانسی باشم که میبوستت و بهت شب بخیر میگه

*************


love is like war

easy to start

and difficult to end

عشق مثل جنگ میمونه

شروع کردنش خیلی آسونه

اما پایان دادنش سخته

***************


my” love” is non stop like ‘’sea”

its ”trust” like ”blind”

its’’shine” like ‘’star”

its”warm” like ‘’sun”

its” soft” like ”flower”

AND

its ” beautiful” like ”u”

عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه.

عشق مثل یه آدم کور اطمینان میکنه.

عشق مثل ستاره میدرخشه.

عشق مثل خورشید گرم میکنه.

عشق مثل گل ها لطیفه.

و

عشق درست مثل تو زیباست

*************


To Luv some1 is madness, 2b loved by some1 is a Gift

Loving some1 who loves u is a duty,

but being loved by some1 whom u luv is LIFE

دوست داشتن یه نفر دیوونگیه، دوست داشته شدن توسط یه نفر یک هدیه ست

دوست داشتن کسی که دوست داره وظیفست،

اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوسش داری زندگیه!

*************


In life love is neither planned nor does it happen

for a reason but when the luv is real

it becomes your plan for life n reason for living

توی زندگی عاشق شدن نه برنامه ریزی شدست و نه با دلیل اتفاق میفته

اما وقتی که عشق حقیقی باشه تبدیل میشه به برنامه ی زندگیتون و دلیل زنده بودنتون

| 18 آبان 1389برچسب:,| 21:55 | مرتضی|

رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم                         

 بايد كه تنها بمونم آوازه غم رو بخونم

شايد كه رفتنم منو از ياد شما ببره                     

 ولي شما تو قلبمي نهايته شكستنه

حالا كه من دارم ميرم بزار يه چيزيرو بگم             

 بعدش آرومو بيخيال تو غربت آروم بگيرم

من ميرمو مونده برام يه جفت سوال بي جواب    

چرا بايد خسته بشم يا كه دلم باشه كباب

اين زمونه تو غربتش براي من جايي داره

دارم ميرم كه اينطوري قلبتون آروم بمونه

خوب مي دونم كه اينطوري صداي شعرم مي پيچه

تو جاده تنهايي ا يه ميلاد آروم بشينه

خوب آخره قصمونه بايد تمومش بكنم

خدا نگهدار شما اينجا تمومش ميكنم

 

برگرفته ازhttp://www.milad-web.blogfa.com/

 

| 18 آبان 1389برچسب:,| 21:50 | مرتضی|

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

| 17 آبان 1389برچسب:,| 22:2 | مرتضی|

ای دوست به جز عشق تو در

 

سر من هوسی نیست.

 

 

جز نقش تو بر صفحه ی دل

 

نقش کسی نیست

| 16 آبان 1389برچسب:,| 23:54 | مرتضی|

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو

 

 تا آخر شب بیدارم . عشق من

 

دست تو یعنی خورشید. گرمی

 

دست تو را کم دارم . . .

 

| 16 آبان 1389برچسب:,| 22:40 | مرتضی|

کلی عکس داریم برین ادامه مطلب

نظر ندادی نیای


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 16 آبان 1389برچسب:,| 22:31 | مرتضی|

http://media.smashingmagazine.com/cdn_smash/images/water-drops-photoshop-tutorials/girl2.jpg

 

دیریست دلم گرفته باران


اشکم که ز غم سرشته باران

 

چندیست "اسیر دست اویم"


بر لوح دلم نوشته باران!


باران! دل من چو راز دارد،


از او طلب نیاز دارد،

 

آن ماه سفر کرده ی دیروز،


مرغیست خموش و ناز دارد.


باران به دلم غمی نشسته


من بال و پرم. ولی شکسته!

 

باران مه من چه حال دارد؟؟؟


این دل ز تو هم سوال دارد!


باران برِ من ببار باران


از او خبری بیار باران

 

آه ای دل ناصبور، صبری


آرام بمان، قرار قدری...

| 16 آبان 1389برچسب:,| 14:35 | مرتضی|

سلام به تمام دوستای خودم.

این آپ صرفا جهت تشکر از تمام شما دوستان عزیز و دوست داشتنی که هیچ وقت من رو تنها نمیزارین مخصوصا توی این دو روز که رکورد زدین و محبتتون رو کامل با اومدنتون به وب من  نشون دادین بازم خیلییییییییییییییییییییی ممنون.

فقط فقط یک خواهش اونم اینکه نظر فرامووووووووووووووش نشه .

باتشکر

عاشق(م۲)

| 15 آبان 1389برچسب:,| 23:56 | مرتضی|

سلام یه تمام دوستای خوبم.

اولا: شهادت امام جواد (ع) رو به همه شما عزیزان تسلیت میگم.

دوما:ببخشین اگه کم اپ میکنم راستش انقدر درگیرم که وقت نوشتن متن ندارم میدونیین خوب من به کمک دوستانم داریم یک وب سایت راه میندازیم و یک جورایی داریم نمایندگی یک شرکت فروش هاست و دامین رو تو مشهد راه میندازیم. برای همین خیلییییییییییی سرم شلوغه و امید وارم هم شما هم الهه عشقم من و بخاطر این کم کاریم ببخشین انشاالله کار راه بیفته جبران میکنم.

راستی خیلیییییییییییییی التماس دعا دارم ما رو فراموش نکنیین

| 15 آبان 1389برچسب:,| 21:25 | مرتضی|

تقدیم به اون کسی که همیشه تو قلبمه

مهتاب

(یکی هست کاری از مرتضی پاشایی)

یکی هست ....

تو قلبم ......

که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه

می خوام...........

بدونه..............

واسه اون که قلبم این همه بی تابه

یک کاغذ........

یک خودکار ..........

دوباره شده همدم این دل دیوونه

یک نامه...........

که  خیسه.........

پر از اشکه و کسی بازم  اون و نمی خونه

یک روز همین جا     توی اتاقم     یک دفعه گفت داره میره    چیزی نکفتم     اخه نخواستم      دلش رو غصه بگیره

گریه میکردم     درو که می بست      میدونستم که میمیرم     اون عزیزم بود     نمیتونستم    جلوی راهش وبگیرم

میترسم..........

یک روزی...........

برسه که اون ونبینم بمیرم     تنها

خدایا ............

کمک کن

نمیخوام بدون دارم جون میکنم اینجا

سکوت.....

اتاق و....

داره میشکن تیک تاک ساعت  رو دیوار

دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار

یک روز همین جا     توی اتاقم      یک دفعه گفت داره میره      چیزی نکفتم     اخه نخواستم      دلش رو غصه بگیره

گریه میکردم     در و که می بست      میدونستم که میمیرم    اون عزیزم بود     نمیتونستم      جلوی راهش وبگیرم

یکی هست ....

تو قلبم ......

که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه

می خوام..........

بدونه...........

واسه اون که قلبم بی تابه

یک کاغذ.....

یک خودکار....

دوباره شده همدم این دل دیوونه

یک نامه.....

که  خیسه....

پر از اشکه و کسی اون و نمی خونه

 

| 14 آبان 1389برچسب:,| 19:23 | مرتضی|

دوری از من اما چه نزدیك دلهایمان

تو و من

دوریم اما دستانت در دستان من است

از فرسنگهای دور در آغوشت می كشم

و بوسه بر لبانت می زنم

دوریم اما دلهایمان نزدیك است

با عشق

چشمان فریباینت آشكار می سازد برایم صداقت ترا

حس زیبایی است در من وقتی

خنده های شیرین ات از دور به گوش می رسد

شیطنتی كه در ‌آن نهفته است

مرا می كشاند به شیطنهای آبی

| 13 آبان 1389برچسب:,| 23:27 | مرتضی|

بخش سوم مطلب ویژه من که این مطالب از الان تا عاشورا تاسوعا به صورت هفتگی براتون گذاشته میشه .

http://mahtab.loxblog.com/page.php?p=3

http://mahtab.loxblog.com/page.php?p=2

http://mahtab.loxblog.com/page.php?p=1

 

| 11 آبان 1389برچسب:,| 23:25 | مرتضی|

به نام بهترین بهترین ها(خدا)

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

یک سلام ناب ناب به تمام دوستای خوبم

میدونین من امروز خیلی خوشحالم خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییی!!!!!!!!!

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بخاطر اینکه یک اتفاق خیلی خوب برام افتاده که هنوزم باورم نمیشه.

میدونیین امروز عصر ساعتای 4 بود که یک اس فرستادم برای خط روح الله داداش مهتاب این شماره شماره ای بود که من از خود مهتاب گرفتم و یکی بهم گفت خط مال خودشه(اون شخص داییم که میشه عموی مهتاب)خوب بگذریم من اس رو فرستادم و مثل همیشه به هیچ وجه انتظار جواب نداشتم برای همین گوشیم رو کردم تو جیبم ورفتم سر کلاس(ریاضی 1 مهندسی) یک 10 دقیقه ای گذشت متوجه لرزش گوشیم شدم اروم گوشیم رو در اوردم که دیدم اس اومده وقتی چشمم به اسم مخاطب خورد تعجب کردم  اول فکر کردم اشتباه شده بعد گفتم نه شاید باهام کار داره خوب میدونیین اس از خط مامان مهتاب بود  یکم دلهره گرفته بودم به هرجی فکر میکردم جز جواب اس که فرستاده بودم اس رو که باز کردم شکه شدم دیدم جواب اسی بود که فرستادم متوجه شدم نویسنده اس مهتاب (خیلییییییییی اس قشنگی بود) گوشی رو گذاشتم روی دسته صندلی فکر کنم 100 بار اس رو خوندم یک دفعه متوجه شدم دوباره برام اس اومد اولش حرصم گرفت چون دوست نداشتم چشم از اون اس بردارم ولی از اس خارج شدم یک دفعه شکه شدم دوباره اس از زندایی(مامان مهتاب) باز کردم دیدم یک سوال ازم پرسیده  راستش دفعه دوم بود که بهم اس میداد ولی دفعه اولی بود که ازم درباره چیزی سوال میکرد ولی سوالش یکم سخت بود منم اطلاعاتم کم بود ولی نمی خواستم کاری کنم که دیگه ازم درباره چیزی سوال نکنه برای همین سریع به دوستم که رشتش بود اس دادم و ازش پرسیدم اونم جواب رو سریع داد منم جواب سوال فرشته قشنگم رو دادم جواب این سوال باعث شد تا سوال های بعدیش رو ازم بپرسه منم که داشتم بال در می اوردم چون این نشون میداد بهم اعتماد داره و بهترین چیز برای یک عاشق اینه که ببینه عشقش بهش اعتماد داره . انقدر هیجان زده بودم که اصلا حواسم نبود سر کلاسم وردیف اول نشستم خیلی راحت بدون اینکه توجه به استاد داشته باشم داشتم اس میدادم که یک دفعه با صدای استاد به خودم اومد استاده کفرش در اومده بود و من و از کلاس بیرون کرد. راستش من چون یکم شلوغم زیاد از کلاس اخراج میشم وزیاد با استادا کل کل میکنم برای همین استاد منتظر بود که باهاش سر بیرون رفتن چونه بزنم ولی من اصلا برام مهم نبود سریع از جام بلند شدم و کلاسرم روبرداشتم و رفتم بیرون استاد دهنش باز مونده بود انتظار نداشت بدون چونه زدن خارج بشم ولی من راحت بدون کمترین مکثی از کلاس بیرون رفتم راستش این همه از کلاس اخراج شدم چی تو راهنمایی یا دبیرستان یا همین دانشگاه ولی هیچ کدوم برام به قشنگی و یادماندنی تر از این نبود چون اینبار بخاطر شلوغ بازی یا کل کل با استاد اخراج نشدم این بار بخاطر عشقم اخراج شدم . خوب بگزریم اقا نفسم تا شب یک 10-12 اس فرستادیم و  منم جواب فرشته قشنگم رو دادم اخرشم ازم بخاطر سوالاش و بخاطر اینکه وقتم رو گرفته بود معذرت خواست ولی نمی دونست که من همه چیم مال اونه نمیدونست من حاظرم تمام 24 ساعت  رو به هر سوالی داره جوابم بشرط اینکه فقط اون بهم اعتماد کنه. منم در جوابش گفتم خوشحال میشم بتونم کمکش کنم ولی این جواب زبونم بود نه دلم اگه به دلم بود بهش میگفتم: فرشته نازم تو تمام زندگیمی وقتم و همه چیزم مال تویه الهه عشقم تو جونم رو بخوای بهت میدم به شرطی که قابل بدونی .

کاش میدونست  با اس دادنش چقدر من و خوشحال کرد کاش میفهمید که اس هاش باعث شد من از خوشحالیی بال دریارم کاش میدونست چقدر دوسش دارم کاش کاش کاش

مهتاب قشنگم اگه یک روز این متن رو خوندی ازم ناراحت نشو این روزا کوچکترین حرکتت نسبت به من برام خیلییییییییییییی مهمه چون این روزا بیشتر از هر زمانی بهت نیاز دارم واحساس دلتنگی میکنم (به امید اون روزی که کنار هم این متن رو بخونیم و به این روزا بخندیم و برای همیشه همسفر هم باشیم)

دوست دارم الهه عشقم

 

| 11 آبان 1389برچسب:,| 0:0 | مرتضی|

  i 

love

you

mahtab

| 9 آبان 1389برچسب:,| 23:56 | مرتضی|

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،

سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت،

 دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،

چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،

من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،

تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

 

| 8 آبان 1389برچسب:,| 22:1 | مرتضی|

یار من مهربان ترین یار است

 

                                                                       نه ستمکار نه دل آزار است

 

خلق و خویش خوش و درونش خوش

 

                                                                        واقعا گفته و بیا نش خوش

لب و دندان نگو بگو الماس

 

                                                                       ای خدا از تو صد هزار سپاس

 

لب کلام خدای منان است

 

                                                                         بوسه اش از ته دل و جان است

 

برق چشمانش چو آتش طور است

 

                                                                         گفته هایش پر از گل نور است

 

وای از آن آدم که عشوه ساز کند

 

                                                                 آسمان در برش نماز کند

 

خنده اش ف راه رفتنش، بدنش

 

                                                                     صورت مثل یاس و یا سمنش

 

سخنش دل پذیر و جان پر ور

 

                                                                   پای تا سر همه کما ل و هنر

 

آنچه گفتم صفات یار من است

 

                                                                 یار خندا ن و با وقار من است.

 

| 8 آبان 1389برچسب:,| 20:37 | مرتضی|

ترکم مکن

 

ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم

تنها تو یی ای نازنین آرام جانم

اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گریبانم کسی هم درد من نیست

از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم

از فصل های دوستی من دل بریدم

این زندگی دیگر سرو سامان ندارد

دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد

دیگر نمی داند که را باید صدا زد

این قلب را تا کی به طوفان بلا زد

من باغبان فصل های انتظارم 

     خوب می دانی من اینجا بی قرارم

 

 

| 8 آبان 1389برچسب:,| 20:34 | مرتضی|

عشق تو جام لبريز از ترانه است

هر نفست ساز در اين مي خا نه است

چه بگويم كه قلبم نكند تنازي

با اين جام كه تو يه خوردش دادي

هرچه گويم همه كفر و خطاست

در مي كده عشق ثانيه هم بر فناست

هي كه نهادي در وجودم همه هستي

خوا ندي از شعر ترا نه ي اين سر مستي

بگو با دل عاشق چهكنم

لحظه هاي رفته بر باد را چگونه باز يابم

بگو كه عا شق بودي

ثا نيه هايم را با عشق خريدي

بگو هر ثا نيه قرباني نفسهام شدي

تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری

| 8 آبان 1389برچسب:,| 20:31 | مرتضی|

 اما انتظار

 

می دو نی چطو ری منتظرم...

هر شب با خیال خام با تو بودن می خوابم . هر صبح به امید دیدنت از رختخواب بلند می شم.

طا قتی که بهم داد ی دیگه داره یواش یواش تموم می شه گفتم که من بی تو آروم آروم نفس می کشم تا نفسهام تموم نشه.

کا ش می تو نستم انتظار و از لغت نا مه ها حذف کنم یا که فرا موش کنم من منتظرم

اما نمی شه من با تو بو دنو نبو دنم همش یکیه با تو بودن عاشقم و نگران بی تو بودن

و بی تو بودن عاشق ترم و نگران با تو بودن

 اگر او مدی ونوشته هام و  خو ندی بدون که این بچه در کمال بزرگی داره با هات حرف می زنه ، تظا هر به بزر گی سخته تظا هر به تحمل کردن سخته ، پس تظاهر نمیکنم و بلند فریاد میزنم دووووووووووووووووووووووووووووست دارم

تا شاید بشنوی و باورم کنی.

| 8 آبان 1389برچسب:,| 20:26 | مرتضی|

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به نام  براورده کننده حاجات

 

سلام به تمام دوستای خوبم

میدونیین امشب دلم خیلی گرفته بود دلم داشت میترکید دنبال بهانه بودم تا بتونم خودم رو خالی کنم چی با گریه چی با دعوا با دیگران . در کل حالم عجیب بد بدو  از عصر که از خواب پاشدم فکر و خیال راحتم نمیذاشت  دلم برای مهتاب خیلی تنگ شده تنهایی هم خیلی عذابم میده. عصری کلافه شدم ساعت8 از خونه زدم بیرون به بهانه نون گرفتن انقدر حالم بد بود که تو این سرما با یک پیراهن از خونه رفتم بیرون تا نانوایی قدم زدم هوا سرد بود ولی من  سرمای هوارو احساس نمیکردم چون برام مهم نبود وبه هیچی جز خودم مهتاب و ایندمون فکر نمیکردم راستش یکم هم خیال بافی میکردم خوب سرتون رو درد نیارم رسیدم نانوایی نان  گرفتم وپیاده برگشتم خونه یکم تلویزیون نگاه کردم  داشتم فیلم مختار رو نگاه میکردم که تلفون زنگ زد داداشم جواب داد بعد بابام رو صدا زد یکم کنجکاو شدم ولی زیاد مهم جلوه نکرد بلند شدم برم اتاقم که رسیدم جای تلفون باباصدام کرد گفت بیا گوشی رو بگیر مادرجان (مادر بزرگم رفته مکه حج واجب) گوشی رو گرفتم سلام که کردم متوجه صدای مادربزرگم شدم که گریه کرده بود بهم گفت الان روبروی خونه خدایم گوشی رو میگیرم سمت کعبه هر حاجتی داری بگو. راستش منم اصلا انتظارش رو نداشتم  ولی اولین چیزی که به نظرم رسید مهتاب بود من ناخوداگاه تودلم از خدا مهتاب رو خواستم و بعد شفای بیمارا ولی انگار ناخواسته بهترین ارزوم رو به زبون اوردم میگن همیشه اگه چیزی رو از ته دل از خدا بخوای براورده میشه منم از ته دل مهتاب رو از خدا خواستم یعنی  چه جوری بگم مهتاب برام از همه چی مهم تر از خودم از سلامتیم از همه چی .

(خدایا میدونم صدام رو میشنوی و به حرفام گوش میکنی خدایا خودت میدونی من مهتاب رو از ته دل ازت خواستم پس کمک کن مهتاب برای همشه همسفر من بشه برای همیشه خدایا هرکاری بخوای میکنم تا به مهتاب برسم هرکاری. پس ای قاضی الحاجات خودت حاجتم رو روا کن)

 

التماس دعا

| 7 آبان 1389برچسب:,| 23:54 | مرتضی|

سخن از او هست و نيست

 

                                                   ذهن پر از ياد او هست و نيست

 

يادش را غريبانه به دوش مي كشم

 

                           نگاهش را بي قرار فرياد مي كشم

 

                                             و چشمانش را بي صدا به آغوش مي كشم

 

                                                            و اوست كه هم هست وهم نيست...

 

پر مي كشم به سوي خيال

 

                                    و چه بي پروا در روياي كاذب خويش رها مي شوم

 

هيچ نيست جز سكوت...

 

                                       سكوت ... سكوت ... وباز هم سكوت...

 

واي كه چقدر اين سكوت مبهم را دوست دارم

 

                                    و چه بي صبرانه فرياد غرق در اين سكوت را

 

                                                                                    به انتظار مي نشينم

 

هيچ نمي گويم...

 

                             دارم كه بگويم

 

                                                اما نبايد گفت

 

                                                          شايد اين سكوت زيباتر است

 

فرياد سكوتم را هيچ كس نشنيد

 

                                               يا كسي نخواست كه بشنود

 

در خود شكستم

 

                                نابود شدم

 

                                                  باريدم...

 

                                                             و هيچ كس نفهميد كه چه شدم...

 

نه ماه بودم، نه خورشيد...

 

                              اما هيچ دلي سراغ مرا از آسمان تنهايي اش نگرفت

 

گويي ابرها هيچ اند

 

                           و فقط ابرند و بايد ببارند...

 

و تنها باريدم...

 

خسته ام...

 

                   خسته از باريدن و تمام نشدن

 

                                          خسته از بودن و نبودن...

 

اما بايد رفت

 

                       آنكه رفت، رسيد

 

                                                 پس بايد رفت و رسيد...

 

و شكوه و عظمت يك دنيا

 

                                        هفت آسمان

 

                                                          و هفت دريا را ديد

 

طعم شيرين پرواز در اوج هستي را چشيد

 

                                          و لذت پروانه بودن را با تمام وجود

 

                                                                                 در آغوش كشيد...

| 7 آبان 1389برچسب:,| 19:51 | مرتضی|

 

دلتنگي

يه سلام عاشقونه

با يه بغض بي بهونه

مي نويسم تا بدوني

ياد تو، تو دل مي مونه

يادته وقتي مي رفتي

دم به دم نگات مي كردم

بغض سنگين توي چشمام

گفتي: صبر كن برمي گردم

يادته قسم مي خورديم

عزيزم بي تو ميميرم

اما حالا كه تو نيستي

من با دلتنگي اسيرم

يادمه وقتي مي گفتم

به خدا نميري از ياد

آه سردي مي كشيدي!

توي قلبم مثل فرياد

اما حالا كه تو نيستي

حال و روز من خرابه

آخر قصه ي عاشق

اشك و ماتم و سرابه

اما حالا كه مي بينم

بي تو دل رنگي نداره

توي آسمون چشمام

غروبا بارون مي باره

مي دوني طاقت ندارم

با غم و غصه اسيرم

زود بيا كه خيلي تنهام

به خدا بي تو ميميرم 

| 7 آبان 1389برچسب:,| 19:48 | مرتضی|

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

حتما ببینبن خیلی قشنگه و نظرم یادتوت نره

برین به ادامه مطلب


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 7 آبان 1389برچسب:,| 1:16 | مرتضی|

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

| 7 آبان 1389برچسب:,| 0:46 | مرتضی|

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

سلام یک سلام از سر دلتنگی ار سر تنهایی.

سلام به تمام دوستای خوبم امشب اومدم تا باز بعد مدت ها با هاتون درد دل کنم .

امشب خیلی دلم گرفته به چند دلیل :

۱.امشب شبه جمعه و منم مثل همیشه تنها و بی حوصله فکر بد نکنین منظورم اون مساله شب جمعه نیست منظورم تنهایی های معمول منه که تازه گیا خیلی زیاد شده شایددارم دوستام رو از دست میدم چرا ؟....... نمیدونم

۲-دیشب شادی(همون خواهر اینترنتیم) بهم بعد چند هفته اس داد وقتی حالش رو برسیدم گفت نامزد کرده راستش خیلی خوشحال شدم.و یکم هم بهش حسودیم شد .!!!!!

۳-نمیدونم چرا هرکی رو دوست داری ازت دوره ولی از کسی که دل خوشی ازش نداری هی می بینیش من الان مهتاب رو بیشتر از ۱.۵ ماه که ندیدمش ولی به جاش این ....... رو هر هفته می بینمش

دلم خیلی تنگ شده کاش الان یک جوری میشد ببینمش یا صداش رو بشنوم. ولی ....

نمیدونم الان کجاست.چیکار میکنه. به چی فکر میکنه و تو قلب قشنگش چه خبره.؟؟؟؟

اصلا من تو قلبش جایی دارم اصلا من براش اهمیتی دارم؟؟؟؟

کاش میفهمیدم کاش کاش کاش.

دوستای خوبم برام دعا کنین دعاکنین تا بتونم تو قلب قشنگش جایی داشته باشم تا بتونم بخشی از زندگیش بشم...

| 7 آبان 1389برچسب:,| 0:41 | مرتضی|

يك قلب خسته از ضربان ايستاده است

 

من مرده‌ام ، نشان كه زمان ايستاده است

                                                             و قلب من كه از ضربان ايستاده است

مانيتور كنار جسد را نگاه كن

                                                              يك خط سبز از نوسان ايستاده است

چون لخته‌يی حقير نشان غمی بزرگ

                                                            در پيچ و تاب يك شريان ايستاده است

من روی تخت نيست ، من اين‌جاست زير سقف

                                                           چيزی شبيه روح و روان ايستاده است

شايد هنوز من بشود زنده‌گی كنم

                                                                روحم هنوز دل‌نگران ايستاده است

اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟

                                                         لعنت به بخت من كه زبان ايستاده است

اصلا نيامدند ببينند مرده‌ام

                                                                شوك الكتريكی‌شان ايستاده است

فرياد می‌زنم و به جايی نمی‌رسد

                                                                فريادهام توی دهان ايستاده است

اشك كسی به خاطر من در نيامده

                                                        جز اين سِرُم كه چكه‌كنان ايستاده است

شايد برای زل زدن‌ام گريه می‌كند

                                                        چون چشم‌هام در هيجان ايستاده است

ای وای دير شد بدن‌ام سرد روی تخت

                                                          تا سردخانه يك دو خزان ايستاده است

آقای روح! رسمی شد دادگاه‌تان

                                                                 حالا نكير و منكرتان ايستاده است

آقای روح! وقت خداحافظي رسيد

                                                        دست جسد به جای تكان ايستاده است

 

مرگ‌ام به رنگ دفتر شعرم غريب بود

                                                         راوی قلم به دست زمان ايستاده است:

يك روز زاده شد و حدودی غزل سرود

                                                         يادش هميشه در دل‌مان ايستاده است

يك اتفاق ساده و معمولی‌ست اين

                                                         يك قلب خسته از ضربان ايستاده است

| 7 آبان 1389برچسب:,| 0:19 | مرتضی|

سلام به تمام دوستای خوبم حتما یادتون هست قول دادم یک صفحه جدید براتون بزارم؟ خوب اینم از صفحه جدید ولی بعدا هدف از ایجاد این صفحه رو براتون میگم پس حتما این صفحه ها رو دنبال کنید من هرچند وقت این صفحه هارو به صورت متوالی براتون میزارم وبعد چند وقت شاید هدفم رو بفهمین اگه فهمیدین تو نظرات برام بگین.

بازم میگم حتما این صفحه ها رو بخونیین اولش کمی شاید نا مفهوم باشه ولی هدف داره.

برای مطلع شدن اپ این صفحه یا عضو خبرنامه بشین یا تو نظرات ایمیلتون رو برام بزارین تا خبرتون کنم

برای دیدن این صفحه به ادامه مطلب برین

 


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 5 آبان 1389برچسب:,| 18:5 | مرتضی|

اگر عاشق كسي باشي حتي اگر سالها هم نبينيش از يادت نميره

 اگه ديدي از يادت رفت بدون عاشقش نبودي فقط بهش عادت كرده

 بودي حالااگر من تو رو هزار سال هم نبينم از يادم نميري..

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست!!!؟؟؟

پسر از یه دختر خوشش میاد .. و عشق اول از طرف اون شروع میشه .تا جای که زندگیش رو پایه عشقش میزاره.. اما دختره حرفش رو باور نمیکنه..... چون یه چیزایی از قبل دیده و شنیده..... تا دختر میاد پسررو باور کنه پسره دلسرد و خسته میشه..... میره سراغ یکی دیگه...... بد که دختره تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ..... اما پسر رو با یکی دیگه میبینه... اینجاست که میگه حدسم درست بود..
| 3 آبان 1389برچسب:,| 22:35 | مرتضی|

صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 27 صفحه بعد

De$ign:khanoomi